دل دریائی

فرهنگی هنری سرگرمی

دل دریائی

فرهنگی هنری سرگرمی

روزگار غریبی است......

دهانت را می‌بویند
مبادا که گفته باشی دوستت می‌دارم.
دلت را می‌بویند

روزگارِ غریبی‌ست، نازنین

و عشق را
کنارِ تیرکِ راهبند
تازیانه می‌زنند.

عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد

در این بُن‌بستِ کج‌وپیچِ سرما
آتش را
به سوخت‌بارِ سرود و شعر
فروزان می‌دارند.
به اندیشیدن خطر مکن.

روزگارِ غریبی‌ست، نازنین
آن که بر در می‌کوبد شباهنگام
به کُشتنِ چراغ آمده است.

نور را در پستوی خانه نهان باید کرد

آنک قصابانند
بر گذرگاه‌ها مستقر
با کُنده و ساتوری خون‌آلود

روزگارِ غریبی‌ست، نازنین
و تبسم را بر لب‌ها جراحی می‌کنند
و ترانه را بر دهان.

شوق را در پستوی خانه نهان باید کرد

کبابِ قناری
بر آتشِ سوسن و یاس

روزگارِ غریبی‌ست، نازنین
ابلیسِ پیروزْمست
سورِ عزای ما را بر سفره نشسته است.

خدا را در پستوی خانه نهان باید کرد

(شعر از احمد شاملو)

نظرات 2 + ارسال نظر
علی شنبه 28 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 03:41 ب.ظ

این همان شعری است که داریوش قبل از انقلاب میخواندپس چرا اینجا نوشتید؟

درسته دوست عزیز این شعر را قبل از انقلاب یکی از خواننده ها خوانده است ولی خیلی از خواننده هائی که افکار و اعتقادات آنها را قبول نداریم اشعار حافظ و مولانا و... را هم خوانده اند.آیا باید از این اشعار زیبا دل بکنیم ؟!

شهناز شنبه 28 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 03:48 ب.ظ

خیلی زیبا نقش بسته جملات دروبلاگت .آفرین برتوکه کلماتی بکار بردی که آناگفته های درون من بودئ .منتظر جملات زیبا بعدی میمانم.

دوست و خواهر خوبم
واقعا از لطف شما سپاسگزارم.

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد