دل دریائی

فرهنگی هنری سرگرمی

دل دریائی

فرهنگی هنری سرگرمی

مهمانی خدا

 خدایا در این ماه به مهمانی دعوت مان کردی . رسم است دست خالی به مهمانی نرویم و پیش کشی برای میزبان بیاوریم.منم با این دعا به مهمانی ات  می آیم. میدانم که می پذیری.چون تو ناخوانده
می پذیری.

 

خدایا چگونه تو را بخوانم و حال آنکه من منم(معصیت کار)، 

 

و چگونه امیدم را از تو قطع کنم‏ و حال آنکه تو تویى(غظیم و بخشنده)، 

 

خدایا! آنگاه که از تو درخواست نکردم به من عطا کردى. پس کیست که چون
از او درخواست کنم عطا میکند؟  

 

خدایا! آنگاه که تو را نخواندم حاجتم برآوردی،پس کیست که چون او را بخوانم 
اجابتم میکند؟ 

 

خدایا! آنگاه که به‏ درگاهت زارى نکردم به من ترحم کردی ،پس کیست که
چون زارى کنم به من ترحم میکند ؟ 

 

خدایا! چنان‏که دریا را براى موسى(درود خدا بر او)شکافتى و نجاتش دادى، 

از تو درخواست مى‏کنم بر محمّد و خاندانش درود فرستى  

و از آنچه در آن‏ گرفتارم مرا رهایى بخشى، 

و بر من گشایش دهى گشایشى فورى نه دیر، 

به فضل و مهربانى‏ات،اى مهربان‏ترین مهربانان. 

 

این دعای مقاتل بن سلیمان است که مقاتل بن سلیمان آن را از امام سجاد علیه السّلام روایت کرده و گفته:هرکه این دعا را صد مرتبه بخواند و دعایش اجابت نشود پس‏ مقاتل را لعنت کند. 

متن کامل و عربی آن در مفاتیح الجنان موجود است.

شکسپیر

شکسپیر گفت :

 

من همیشه خوشحالم، می دانید چرا ؟

 

برای اینکه از هیچکس برای چیزی انتظاری ندارم .

 

انتظارات همیشه صدمه زننده هستند ...

 

زندگی کوتاه است ...

  

پس به زندگی ات عشق بورز ...

 

خوشحال باش و لبخند بزن. فقط برای خودت زندگی کن و ...

 

قبل از اینکه صحبت کنی ، گوش کن

 

قبل از اینکه بنویسی ، فکر کن

 

قبل از اینکه خرج کنی ، درآمد داشته باش

 

قبل از اینکه دعا کنی ، ببخش

 

قبل از اینکه صدمه بزنی ، احساس کن

 

قبل از تنفر ، عشق بورز

 

زندگی این است ... احساسش کن، زندگی کن و لذت ببر

ماجرائی که اشک قاضی را درآورد

    ماجرای این واقعیت تلخ از آن جا آغاز شد که مردی با تسلیم  شکوائیه ای به قاضی شورای حل  

 

اختلاف گفت: چندی قبل خانه محقر  و مخروبه ای را در چند کیلومتری حاشیه یکی از شهرک های   

 

 مشهد خریدم اما چون وضعیت مالی مناسبی نداشتم اتاقی را که  گوشه حیاط بود اجاره دادم.  

 

مدتی از اجاره  منزل نگذشته بود که احساس می کردم فرزندان خردسالم دچار افسردگی شده اند. 

 

 وقتی از سرکار به خانه می آمدم آن ها از من طلب «کباب» می کردند من که توان خرید «گوشت»  

 

را نداشتم هر بار با بهانه ای آن ها را دست به سر میکردم تا این که متوجه شدم هر چند روز یک بار 

 

 از اتاقی  که به اجاره واگذار کرده ام «بوی کباب» می آید و همین موضوع باعث شده تا فرزندانم از  

 

من تقاضای کباب بکنند! شاکی این پرونده ادامه داد: دیگر طاقتم طاق شده بود هرچه سعی کردم  

 

برای فرزندانم کباب تهیه کنم نشد این درحالی بود که بوی کبابهای مستاجرم مرا  آزار می داد به  

  

همین دلیل از محضر دادگاه میخواهم رای به تخلیه محل اجاره بدهد تا بیش از این خانواده ام در  

 

عذاب نباشند. قاضی باتجربه شورای حل اختلاف که سال هاست به امر قضاوت اشتغال دارد،  

 

هنگامی که این  ماجرا را تعریف می کرد اشک در چشمانش حلقه زد او گفت: پس از اشکایت  

  

صاحبخانه،مستاجر  او را  احضار کردم و شکایت صاحبخانه را برایش خواندم.مستاجر که با شنیدن  

 

این جملات بغض کرده بود گفت: آقای قاضی! کاملا احساس صاحبخانه را درک میکنم و می دانم او  

 

در این مدت چه کشیده است اما من فکر نمی کردم که فرزندان او چنین تقاضایی را از پدرشان داشته   

  

باشند. او ادامه داد: چندی قبل وقتی به همراه خانواده ام از مقابل یک کباب فروشی عبور می کردیم  

 

فرزندانم از من تقاضای خرید کباب کردند اما چون پولی برای خرید نداشتم به آن ها قول دادم که برایشان  

 

کباب درست می کنم.این قول باعث شد تا آن ها هر روز که از سر کار برمی گردم شادی کنان خود را در  

 

آغوشم بیفکنند به این امید که من برایشان کباب درست کنم. اما من توان خرید گوشت را نداشتم تا این  

 

که روزی فکری به ذهنم رسید یک روز که کنار مغازه مرغ فروشی ایستاده بودم مردی چند عدد مرغ  

 

خرید و از فروشنده خواست تا مرغ ها را خرد کرده و پوست آن ها را نیز جدا کند.به همین دلیل به همان  

 

مرغ فروشی رفتم و به او گفتم اگر کسی پوست مرغ هایش را نخواست آن ها را به من بدهد. روز بعد از  

 

همان مرغ فروشی مقداری پوست مرغ پرچربی گرفتم و  آن ها را به سیخ کشیدم.فرزندانم با لذت وصف  

 

ناشدنی آنها را می خوردند و من از دیدن این صحنه لذت می بردم. من برای شاد کردن فرزندانم تصمیم  

 

گرفتم هر چند روز یک بار از این کباب ها به آن ها بدهم اما نمی دانستم که ممکن است این کار من موجب  

 

آزار صاحبخانه ام شود. قاضی شورای حل اختلاف در حالی که بغض گلویش را می فشرد ادامه داد:   

  

وقتی مستاجر این جملات را بر زبان می راند صاحبخانه هم به آرامی  اشک می ریخت تا این که ناگهان از  

 

جایش بلند شد و در  حالی که مستاجرش را به آغوش می کشید گفت: دیگر نگو!   

  

شرمنده ام !  من از شکایتم  گذشتم!   

                                                                                                                                                روزنامه خراسان - مورخ سه‌شنبه ۲۰/04/۹۱       

زیارت عشق

 خیلی ناگهانی و بی مقدمه توفیق سفر به دیار یار را یافتم.  

 

خدایا باور ندارم که من روسیاه را اینگونه مهربانانه پذیرفتی.   

 

 

گنبد سبز مرقد رسول، 

  

ذوق و بغض ،اشک  و آه و ... انسانهائی که با دیدن گنبد سبز از  

 

شدت  گریه سراپایشان به لرزه درمی آید.   

  

اشکهای با صفا،نیایش های بی صدا، عبادتهای بی ریا، 

 

نجواهای با خدا، ناله های خدا خدا خدا ...  

 

در اینجا خود را بین عشاق گم میکنی.

 

بقیع مظلوم، 

 

اشک و عشق،بغض و عشق،زیارت در خفا،عشق پنهان.

 

مسجد شیعیان،نخلستان علی، 

 

در و دیوار اینجا مظلومیت علی و شیعیانش را فریاد می کند.

 

یا علی ! هنوز هم یاد و نام تو و فاطمه ات در اینجا جاریست. 

                    ---------------------------------------- 

 

لبیک اللهم لبیک.لبیک لاشریک لک لبیک 

   

 

کعبه دل ،کعبه عشق،در اینجا تو عاشق عشق میشوی.  

 

 در اینجا تو عاشق عاشقی  میشوی.  

 

حتی اگه لیاقت عشق و عاشقی با خدا را نداری حداقل عاشق  

 

عشق ورزی و بندگی دیگران با خدا میشوی.

 

۷دور طواف عشق ونمازش ،   

 

۷ دورسعی بین صفا و مروه و تقصیرش ،  

  

۷ دور طواف نسا و نمازش.  

  

خدایا تو را شکرکه در روز عید مبعث این عیدی بزرگ  

 

را به من دادی و به دیدار کعبه ات مشرف کردی.  

 

خدابا نمی دانم طواف و زیارتم را پذیرفتی یا نه ولی من  

  

عشق کردم در این طواف.

 

خدابا نمی دانم سعی بین صفا و مروه را پذیرفتی یا نه  

 

ولی من لذت بردم در این سعی.

 

اما نه ، میدانم.یعنی یقبن دارم که می پذیری.   

  

چون تو خدای خوب و  مهربون خودمی.  

 

خدایا در خانه ات بودن چه آرامشی به انسان میدهد. 

 

مهمان تو بودن چه لذتی دارد.

 

در اینجا همه یکی میشوند وزیر، وکیل ،مدیر،کارمند، کاسب و ...  

 

و چه زیبا همه را برابر میکنی.   

 

 چه خوب کوه غرورمان را به کاهی بدل میکنی. خدایا این کاه  

 

غرور را هم از من بگیر.

 

چه خوب دریای تکبرمان رابه جوی کوچکی بدل میکنی.خدایا این  

 

جوی کوچک را هم از من بگیر.

 

چه خوب یک دنیا آز و هوا و هوس را به ذره ای  بدل میکنی. 

 

خدایا  این حال و هوا ی تازه و زیبا را از من نگیر.  

                     ----------------------------------------   

 

بارالها سفر به پایان رسید.اما تو خوب میدانی که گنبد سبز مرقد  

 

رسول  ، کعبه همیشه سیاه پوش،بقیع مظلوم و غار حرا چه  

 

عشقی می آورد و انسان را به تو عاشقتر و دلبسته تر میکند. 

 

عاشق تاب دوری ندارد و معشوق عاشق را نمی آزارد. 

 

تو من گنهکار را پذیرفتی و عاشقترم کردی. 

 

پس دوباره مرا طلب  کن. 

 

خدایا همه عشاقت را طلب کن.  

 

الهی و ربی من لی غیرک