پوریای ولی ـ غلامرضا تختی ـ محمدعلی کلی
بروسلی ـ من و سایر پهلوانان و بزرگان
سال خوبی را برای شما آرزومندیم.
سال نو مبارک
بیشتر ما ایرانیها به جز عید نوروز، سیزدهبهدر، شب یلدا و چهارشنبهسوری، جشنهای دیگر ملی و ایرانیمان را نمیشناسیم و آنها را جشن نمیگیریم؛ جشنهایی مثل «سده» و جشنهای ماهانه فروردینگان تا اسفندگان که هر کدام مفهوم خاص و زیبای خودش را دارد.
اما روز پنجم اسفند، روز جشن اسفندگان است؛ روز ستایش مقام زن و زایش و باروری زمین است. در باورهای کهن ایرانی، زمین را مثل زنان، زاینده و پرورشدهنده میدانستند و جنسیتش را زن فرض میکردند و به همین خاطر واژههای زیبایی مثل «مام میهن» یا «سرزمین مادری» در زبان فارسی به وجود آمده است. این روز، روز ستایش زمین بارور و همتای انسانی آن، زنان است. در این روز مردها و پسرها به همسران و مادرانشان هدیه میدادند و به جای آنها کارهای روزمره خانه را انجام میدادند تا از زحمتهای یکساله آنها قدردانی کنند و به آنها بگویند که چقدر دوستشان دارند.
اما در سالهای اخیر درباره زمان برگزاری جشن اسفندگان اختلاف نظرهایی وجود دارد. بعضیها اسفندگان را در روز ۲۷ بهمنماه جشن میگیرند. این اختلاف نظر به خاطر تغییر ساختار تقویم ایرانی در زمان خیام (که به تقویم جلالی مشهور است) نسبت به تقویم باستانی ایرانی (اوستایی) به وجود آمده است. در تقویم باستانی، سال ۳۶۵ روز داشته و همه ۱۲ ماه ۳۰ روزه بودهاند و برای همین پنج روز در هر سال اضافه میآمده که به آن «پنجه» میگفتند. اما در تقویم جلالی شش ماه اول سال ۳۱ روزه شد و هر چهار سال یکبار، سال کبیسه (۳۶۶ روزه) گرفته میشد. برای همین تغییرات در تقویم جلالی، بعضی معتقدند باید این جشن را شش روز قبل از پنجم اسفند فعلی برگزار کرد. بعضی از استادان ایرانشناس با تغییر روز برگزاری جشن اسفندگان مخالفاند. مثلا استاد جلیل دوستخواه میگوید: «ما هماکنون، جشنهای نوروز، فروردینگان، یلدا و سده را به درستی در همان زمانهای تعیین شده برای آنها در روزگار باستان (یکم فروردین، سیام آذر و دهم بهمن)، برگزار میکنیم. پس چرا درباره جشنهای یازدهگانه اردیبهشتگان تا اسفندگان، دچار این آشفتهکاری و سامانشکنی شدهایم؟»
دکتر رضا مرادی غیاثآبادی هم میگوید: «جشن اسفندگان یا سپندارمذگان برابر با پنجمین روز از ماه اسفند در همه گاهشماریهای ایرانی هست. درباره وجود دوگانگیها باید گفت که جشنها و فاصلههای میان آنها در متون کهن ایرانی دارای تعریف و اندازههای مشخصی است که به مانند دانههای یک زنجیر در پیوستگی کامل با یکدیگر هستند. تغییر جای یکی از آنها، موجب گسست کل این رشته خواهد شد. چنانکه در منابع ایرانی آمده است، «جشن سده» (که در دهم بهمن برگزار میشود) پس از ۴۰ روز از شب یلدا یا چله و پس از ۱۰۰ روز از اول آبان قرار دارد. همچنین جشن سده، ۲۵ روز قبل از جشن اسفندگان است. این اندازهها و فاصلههای تعریف شده در متون و منابع کهن ایرانی، تنها با گاهشماری ایرانی با ماههای ۳۱ روزه (هجری خورشیدی فعلی) که بزرگترین دستاورد دانش گاهشماری در جهان است، مطابق است؛ ولی با کتابچهیی که در چند سال اخیر در ایران چاپ میشود، مطابقت پیدا نمیکند. چرا که در این کتابچه، فاصله ۱۰۰ روزه از اول آبان تا جشن سده به ۱۰۶ روز، فاصله ۴۰ روزه شب یلدا تا جشن سده به ۴۶ روز، و فاصله ۲۵ روزه جشن سده تا اسفندگان به ۱۹ روز رسیده است. این فاصلهها با هیچکدام از اسناد و منابع و تاریخنامههای ایرانی هماهنگی ندارد. بنابراین درست این است که شب یلدا در شامگاه ۳۰ آذر، جشن سده در ۱۰ بهمن و جشن اسفندگان در ۵ اسفند باشد.» با وجود تمام این اختلافنظرها، خیلی مهم است که آیینهای کهن ایرانیمان را به جهانیان نشان بدهیم و بدانیم خیلی قبلتر از پیدایش جشن ولنتاین، ما جشنی داشتیم برای ستایش زایش و باروری و عشق، که به آن اسفندگان میگوییم.
روزنامه اعتماد
تنهایی دست ندارد که لمسش کنی
عطر نداردکه ببوئیش...
و نمی شود از خواب که میپری...
در آغوشش بگیری
اما او تو را تماما دربر میگیرد...
=====
زخم که میخوری مزه مزه اش کن
حتمــــــــــــا نمکش آشناســـــــــــــــــت!
============
عاشق هم شدی مثل زلیخا سمج باش،
آنقدر رسوا بازی دربیار تا خدا خودش پا درمیانی کند
=====================
وقتــــے نـــــ ﮧ בستــــــے براےگرفتـטּ استَ
نــــ ﮧ آغوشـــــے برای گریــــ ﮧ
نــــ ﮧ شانــــ ﮧای براے تکیــــ ﮧ
انــتــظــــار نـבاشتــــﮧ باشَ خنـבهام واقعـــــے باشـב
ایــטּ روزها فقط زنـבهام تـــا בیگراטּ زنـבگـــــے کننـב
بعضی وقتهــآ...
از شدت دلتنگی
گریه که هیچ!!!
دلــَت می خــوآهــَد ؛
هــآی هــــآی بمیــــری
=======================
بـُغضے دآرَمـ
بــِﮧ بـُزُرگے ِ کـوه هـآ
و بــِﮧ رآسـِخـے ِ مـُحـکـَم بـودَنــِشـآن
و...
شـآنــِﮧ اے دآرَمـ
بــِﮧ وُجـود ِ بـآوَر ِ یــِک خیـآل
امشب شب تولدمه. اما میدونی امشب هوای دل من چه جوریه؟
هوا بس ناجوانمردانه سرد است!
یادش بخیر،قبلا ها اینجور موقع ها به آدم میگفتند:
روز تولد تو میلاد عشق پاکه.برای شکر این روز ...
اما امرور همچون میلیاردها انسان تنهای دیگر،او فراموش میشود،
و زندگی میکند با رفیقانی اندک و نارفیقانی بسیار !
و در تنهائی می جوید دلیل بودنش را و از خود می پرسد:
ز کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود؟
و آنگاه که از نیافتن پاسخ کلافه میشود فریاد میزند:
وایسا دنیا من میخوام پیاده شم.
و وقتی که گوش دنیا را شنوا نمی یابد، غمزده و ناامید میگوید:
ای مرگ بیا که زندگی ما را کشت.
و زمانی که او را از این اندیشه نهی میکنند با بغض ، آهسته میگوید:
نیم از عالم خاک ... چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم !
آیا حق با اوست؟! نمیدانم .لیک یقین دارم
زندگی در کنار نارفیقان سخت دشوارست.